صفحه اصلی سایت | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | آپلودها | طراح
بداهه سراییهای اعضای انجمن
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : کلمه عبور : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم

هدایت به بالای صفحه


تعداد بازدید : 994
نویسنده پیام
mahdavi
آفلاین



ارسال‌ها: 956
عضویت: 12 /2 /1402
تشکر کرده: 422
تشکر شده: 3453
بداهه سراییهای اعضای انجمن
سلام
بداهه سرایی فنی ظریف و جالب توجه است که شاعر بدون اندیشه و آمادگی قبلی وبا بهره گیری از عنصر خیال و پردازش ذهنی، کلامی آهنگین و دارای وزن و قافیه
را با شعر به زبان می آورد .

شاعرانِ عضو انجمن شعر و ادب شهید رابع استهبان که به خاطر شرایط کرونائی جلسات
هفتگی خود را تعطیل کرده اند در فضای مجازی محفلی بر پا نموده و فعالیتهای
ادبی خود را پی می گیرند .این شعر با موضوع "استهبان" حاصل بداهه سرایی
شاعران و اعضاء "انجمن ادبی شهید رابع استهبان" می باشدکه به شهر خود و
همشهریان گرامی تقدیم کرده اند:
..‌‌‌‌.‌‌.‌‌...........


استهبان




می خروشد ز جانِ استهبان
چشمه های روانِ استهبان

واژه ها ، حرف ها ، عبارتها
قاصرند از بیان استهبان

می نویسد به خط نستعلیق
عشق را ، خیزرانِ استهبان

مانده پشت نقاب اَلقابش
دردهای نهانِ استهبان

ثبت شد بر جریده ی عالم
نام رزمندگان استهبان

خالق زعفران و انجیر است
بازوی پر توان استهبان

خورده پیوند ریشه ی انجیر
با پی و استخوان استهبان

همه ی آرزو و عشق من است
پَرسه در بیکران استهبان

شاعران عاشقان این شهرند
زنده باد عاشقان استهبان

می دهد شرح باغ انجیرش
رنج پیشینیان استهبان

صوتِ جان بخش آب را باید
بشنوی از زبانِ استهبان

مانده یادِ جمالی شاعر
در دل هر جوان استهبان

مثل ابر بهار می بارد
چشمِ گوهر فشان استهبان

مست و مدهوش می شود در خویش
هر که بیند جهان استهبان

گشته گلدسته های پیر مراد
به خدا سایه بان استهبان

کاش باران فرو نشاند باز
عطشِ بختگان استهبان

کشور از عطر و بوی قران پُر
گشته با حافظان استهبان

جمله از حق خویش محرومند
مردم بی زبان استهبان

دسته دسته مسافر نوروز
میهمانان خوان استهبان

توبش و خنگ و بیخه و بیشه
نام چندین مکان استهبان

چون نگینی به دامن تاریخ
ایج و دارُالأمان استهبان

مایه ی افتخار این شهر است
همّت خَیّـران استهبان

هست میراثِ حضرت زهرا
چادرِ بانوان استهبان

غرقِ گلهای زعفرانی رنگ
از کران تا کران استهبان

باعث افتخار مردان است
این حجاب زنان استهبان

اهل کار و تلاش و نان حلال
عُمده ی مردمان استهبان

زیر چرخِ دوچرخه ی تبعیض
خورد شد اُستخوان استهبان

می کند هر غریبه را مدهوش
طعم دلچسب نان استهبان

می نوازد مشام مهمان را
در آبان زعفران استهبان

کاش قلبم پرنده میشد در
وُسعتِ آسمان استهبان

حیف و صد حیف روی نقشه دگر
نیست نام و نشان استهبان

با اجازه یکی دو بیتِ دگر
ذکرِ نام آوران استهبان :

شعله و شمس و مغربی، حکمت
همگی شاعران استهبان

نکند این که یادمان برود
دوستان؛ آرمان استهبان،

و مرا توی دامنش پرورد
مادرِ مهربان استهبان

هست انجیر و زعفران ای دوست
عُمده ی ارمغان استهبان

زنده در خاطرات دنیا باد
خاطرِ جاودان استهبان

چه بلند از مناره می آید
صوتِ نابِ اذان استهبان

برگ پر افتخار تاریخ است
صفحۀ عالمان استهبان

می کنم وقت خویش را تنظیم
هرکجا با زمان استهبان

در زمستان چقدر می چسبد
چای در زعفران استهبان

دور باد از گزند آفت ها
جان دنیا و جان استهبان

شنبه 99/8/24
بداهه سرایان
آقایان :

علی اکبر شجعان
نادر رستگارمند
سید رضاجمالی
غلامرضا مهدوی
حمیدرضا قاسمی
اسماعیل دیندارلو
مسلم رنجبر
وحید معصومی
سیدعلیرضا معزی
هاشم نقدی
مهدی صیاد
علی ایزدی
حسین پاکدل
محمد جعفرپور
محمدمبارکی
خانمها....
جواهریان
محمدخانی
اسدی
..............
انجمن ادبی شهید رابع:
🆔 http://rabe4.rzb.ir

دوشنبه 26 آبان 1399 - 09:00
ارسال پیام نظر و نقل قول تشکر گزارش
11 کاربر از mahdavi به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mozneb , mohamad , golmehr , sepideh , zahra22 , bahman , hamideh , razi , ali-asghar , elham , hamed-22 ,
mahdavi
آفلاین




ارسال‌ها: 956
عضویت: 12 /2 /1402
تشکر کرده: 422
تشکر شده: 3453
بداهه سراییهای اعضای انجمن
RE : 1

شاعران عضو انجمن شعر و ادب شهید رابع استهبان این روزها به خاطر شرایط کرونایی جلسات هفتگی خود را تعطیل کرده‌اند ودر فضای مجازی محفلی برپا کرده‌اند و فعالیت‌های ادبی خود را پی می‌گیرند یکی از برنامه های ثابت آنان که در هفته به آن پرداخته می شود بداهه سرایی است شاعران عضو طی یک بازه زمانی و در ساعتی مشخص و در فضای مجازی حول محور یک موضوع شروع به شعر گفتن میکنند شعر زیر حاصل بداهه سرایی اعضا انجمن شعر و ادب شهید رابع در تاریخ۹۹/۹/۸ می باشد
__◇◇◇______
چه عاشقانه گذاشتند و ما به جا ماندیم
در این زمانه پر غم ببین کجا ماندیم

بهار آمد و رفت و من و دل عاشق
دوباره در غم هجران لاله‌ها ماندیم

گذشت قافله عاشقان ولی افسوس
که باز هم ز رفیقان خود جدا ماندیم

به آرزوی دل خود رسید هر کس و ما
در آرزوی رسیدن به آشنا ماندیم

کسی نیامد و هرگز نگفت بعد شما
در این زمانه پرهای و هو چرا ماندیم

زسقف خانه دنیا نرفت بالاتر
شبانه روز اگر دست بر دعا ماندیم

یکی تلاش نکرد و رسید اما ،ما
به رغم کوشش بسیار نارسا ماندیم

کبوترانه پریدند عاشقان زین کوی
و ما به حسرت یک دانه در هوا ماندیم

به روی پایش خود ایستاد و راه افتاد
کسی که ما ز پیش دست بر عصا ماندیم

در این میان به امید دیدنش هر صبح
هزار قافله رفتند و باز، واماندیم

رسید موج غم و ما و تو تک و تنها
میان پنجه گردابها رها ماندیم

خوشا به حال شهیدان که تا خدا رفتند
بدا به حال من و تو که بی خدا ماندیم

چوقاصدک به نسیم سحر به پروازی
به سوی خانه خورشید و ما کجا ماندیم

کنار ما ننشستی دمی ولیکن ما
به رهگذار تو یک عمر روی پا ماندیم

به غیر جور و جفا از تو سر نزد هرچند
که ما به عهد تو ای دوست با وفا ماندیم

دوباره از بر ما رفت و باز انگاری
گرفت در دلمان درد عشق، تا ماندیم

به قدر کاه دل ما مگر نمی ارزد
که عمری است به امید کهربا ماندیم

به کربلا و نجف نه، به مکه حتی نه
که در غم سفر مشهدالرضا ماندیم

کجاست حافظ شیرین سخن که بنویسد
چگونه در غم یاران سر جدا ماندیم

هر آن که در ره عشق آمد، او وصال گرفت
غریب و غم زده در این میانه ما ماندیم

فراق خون دل از ما گرفت اما ،ما
به عشق دیدن روی تو بی صدا ماندیم

به زیر تیغ شهیدی پیام داد و نوشت
که در شمار شهیدان کربلا ماندیم

به حال هر که که با چشم دل نظر کردیم
عجب نبود که در حکمت خدا ماندیم

برای دفع بلا و مصون شدن از آن
شدیم حبس و گرفتار خانه‌ها ماندیم

قرار بود که سعی صفا و مروه کنیم
صفای روی تو دیدیم و در صفا ماندیم

نمانده شور و شعف در میان این وادی
اسیر درد و غم خویش و غصه ها ماندیم

دوباره از تو سرودیم و خلق فهمیدند
که ما به عشق همین عاشقانه ها ماندیم

دمی ز شهد عسل گون این جهان خوردیم
و در حلاوت بی حد ، انتها ماندیم

نگر به قصه پرخون همرهان و ببین
کجای قصه شهید است و ما کجا ماندیم

ز حج خویش نبردیم بهره، زیراکه
برای ذبح هوس، اول منا ماندیم
__◇◇◇______
بداهه سرایان:
آقایان
علی اکبرشجعان
نادر رستگارمند
محمد کربلایی
سیدرضا جمالی
علی ایزدی
سیدعلیرضامعزی
محمد جعفرپور
اسماعیل دیندارلو
...................
خانم محمدخانی
خانم اسدی نژاد
http://rabe4.rzb.ir/forum
http://rabe4.rzb.ir

شنبه 15 آذر 1399 - 20:47
ارسال پیام نظر و نقل قول تشکر گزارش
10 کاربر از mahdavi به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mozneb , mohamad , golmehr , sepideh , zahra22 , bahman , hamideh , razi , ali-asghar , elham ,
mahdavi
آفلاین




ارسال‌ها: 956
عضویت: 12 /2 /1402
تشکر کرده: 422
تشکر شده: 3453
بداهه سراییهای اعضای انجمن
RE : 2


علی اکبر شجعان:
دوستان سلام و عرض تبریک

مشهد و صحن جامع رضوی
جایتان سبز و یادتان با ماست

به آقای رستگارمند پیشنهاد دادم اگر یک بداهه فوق العاده برگزار شود و دوستان به ساحت مقدس امام رضا (ع) عرض ارادت کنند
بنده اشعار دوستان را جمع بندی و با ذکر نام شاعران شرکت کننده به محضر آن امام بزرگوار تقدیم خواهم کرد و به این بهانه نایب الزیاره شما خواهم بود .

گوشی میدم به آقای رستگارمند
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
نادر رستگارمند:

ممنون از جناب شجعان

سلام
قرار شد که امشب با موضوع امام رضا برنامه بداهه سرایی داشته باشیم درضمن بواسطه جناب آقای شجعان امشب اشعار بداهه دوستان در حرم آقا امام رضا با ذکر نام دوستان خوانده میشه
امیدوارم دوستان حضور پررنگی در بداهه امشب داشته باشند
ساعت۹:۳۰ تا
ساعت ۱۱
بداهه سرایی
درگروه گلبرگ
ممنون از همراهی شما🌹🌹
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

داده رهم امام ز باب الجواد خویش
از او گرفته است دل من مراد خویش

ای دوستان همدل و خوبم در این بهشت
آورده ام دوباره شما را بیاد خویش

شجعان:

بنام خدا
تا کنون دوبار توفیق پیدا کردم شعر دوستان را در نزدیکترین جای ممکن به مضجع شریف امام رضا (ع) به خدمت آقا عرضه کنم با این توضیح که :
اشعار دوستانی که خود استخراج کرده بودند را یکجا و پشت سرهم ردیف کردم و چون معتقدم حضرت خوب و بد را همه با هم میخرند و ارزش هر عرض ارادت را به محک اخلاص و صداقت می سنجند بدون تصرف در اشعار دوستان همه را براشون قرائت کردم و جز دو سه تا بیت یک عزیز را که درون مایه طنز داشت و غیر مرتبط با ساحت مقدس امام بود ، رعایت امانت کردم و این به معنای قوی و قابل انتشار بودن همه اشعار نیست و فقط جهت استحضار دوستان در گروه قرار می دهم .
لذا می طلبد که آقای جعفری قبول زحمت کنند و با پالایش اشعار ، ابیات سالم را جدا و در اختیار جناب آقای مهدوی قرار دهند تا در سایت انجمن بارگذاری شو د .

بداهه سرایی اعضای انجمن ادبی شهید رابع استهبان تقدیم به ساحت مقدس و والای امام رضا علیه السلام:

در حرم حاضرم امام غریب
امشبی زائرم امام غریب

هر چه میگویم از دلم باشد
اندکی شاعرم امام غریب

دردها میکشم زدلتنگی
رنجها میبرم امام غریب

از همه میبُرم ،نمی افتد
عشق تو از سرم امام غریب
از تمامی هرچه دلتنگیست
پرشده دفترم امام غریب

لذت صحن دلنشین شما
گشته یادآورم امام غریب

نور چشم ترم امام غریب
یاس پیغمبرم امام غریب

شوق گلدسته های گنبد تو
داده بال و پرم امام غریب

نام یاران شاعرم امشب
پیش تو میبرم امام غریب

آمدم با هزار امید آقا
رد مکن از درم امام غریب

کاش آهو شوم که بگذاری
روی زانو سرم امام غریب

سایه رحمت و عنایت توست
برسر کشورم امام غریب

نام زیبای تو شده امشب
زینت دفترم امام غریب

بهرپابوسی تورنج سفر
را به جان میخرم امام غریب

خسته و دلشکسته ام آقا
مانده ومضطرم امام غریب

شاد هستم فقط به اینکه تویی
شافع محشرم امام غریب

به فدای تو یا ولی الله
پدر و مادرم امام غریب

هرگز از دشمنان نمی ترسم
که توئی یاورم امام غریب

آمدم توتیای دیده کنم
خاک پاک حرم امام غریب

عطش کربلا به لب دارد
قلب پر آذرم امام غریب

آمدم تا که از شراب بهشت
پر کنی ساغرم امام غریب

نیم نگاهی به نوکرت فرما
چاکرم ، چاکرم امام غریب

شب میلاد مادرت زهراست
هدیه ای کن کرم امام غریب

بال و پر میزنم میان قفس
نکند کفترم امام غریب

من گدایم غریب و درمانده
لحظه ای بنگرم امام غریب

تو دعا کن که تا شود روازی
روزی من حرم امام غریب

دست من را بگیر در دستت
که تویی یاورم امام غریب

در دل یک شب پر از ظلمت
تو شوی اخترم امام غریب

آمدم تا دوای من باشی
به خدا مضطرم امام غریب

شیعه از نام تو گرفته جان
یاور محشرم امام غریب

سری بر بسترم بزن آقا
لحظه آخرم امام غریب

دل بریدم ز هرچه غیر شما
تویی در باورم امام غریب

آتشی دارم از غم عشقت
بر دل و بر سرم امام غریب

خواب دیدم به لطف مهر تو باز
در حرم حاضرم امام غریب

گر چه در چشم من نمی گنجد
بر حرم ناظرم امام غریت

سینه ام از فراق تنگ شده ست
باز هم صابرم امام غریب

در دو دنیا خیال من راحت
تا تویی یاورم امام غریب

عشق را جار میزنم همه جا
بهترین دلبرم امام غریب

نازنین باورم امام غریب
مهرِ تو بر سرم امام غریب

مرغ دل ناله دارد از هجرت
بانگاه ترم امام غریب

یاد ونامت به دفترم لبریز
اندکی شاعرم امام غریب

لحظه ای چشم خود ببندم وبینم
در کنار حرم امام غریب

در قفس مانده کفتر جلدت
مرغِ غم پَرورم امام غریب

دل هوایی شده به سوی حرم
تویی ای یاورم امام غریب

دستهای پراز امیدم را
سوی تو می برم امام غریب

شوق دیدارِ صحن زیبایت
کرده جان پرپرم امام غریب

پر گناهم مرا شفاعت کن
که تویی سرورم امام غریب

باتو بخشوذه میشود هرکس
به تو التجا می برم امام غریب

من گدا هستم و تو پادشهی
وتویی یاورم امام غریب

بینوا هستم و تهی دستم
مبر از خاطرم امام غریب

بجز ازتو کجا برم دردم
چون تویی در برم امام غریب

مانده ام بی پناه و سر گردان
تو پناهگاه اخرم امام غریب

شرمسارم زبارهای گنه
اب گذشت از سرم امام غریب

تو پناگاه بی پناهانی
بنما باورم امام غریب

تو شه ملک طوس و من مفلس
بگشا دست بر سرم امام غریب

آشیانم به طاق وایوانت
مرغ بی بال وپرم امام غریب

طاق وایوان تو امان باشد
من یکی طایرم امام غریب

هرچه هستم گدا ومسکینم
وتویی دلبرم امام غریب

تو می نابی و من مسکین
چوگیاه بی برم امام غریب

امدم من به درگهت ای شه
شاد کن خاطرم امام غریب

گر شفاعت نداری از بهرم
به که سر بسپرم امام غریب

منما رد مرا زدرگاهت
که بسی مضطرم امام غریب

همچو آهو پناه بر تو برم
مرهان از درم امام غریب

از می ناب خود به من بچشان
پر نما ساغرم امام غریب

زینت عرش وفرش هستی تو
وتویی شمس خاورم امام غریب

گر چه دورم ز بارگاه خوشت
هر کجا نام تو می برم امام غریب

در دلم شوری غوغا شده
دیدنت شفاست یا امام غریب

زمانه برمن چیره شده
مرحمی بدردم یا امام غریب

در بیت بیت دفترم نام توست
آهوی خسته دلم یا امام غریب

دلم برای حرم پر می کشد
گاهی نگاهی یا امام غریب

دم به دم میرسد از تو کرمی
من از تو شاکرم امام غریب

کاش می شد که کفترت باشم
پر زنم در حرم امام غریب

کربلا آرزوی من است آقا
کربلا ببرم امام غریب

ضامنم میشوی من یقین دارم
ای همه باورم امام غریب

یاد غربتت که می افتم
نوحه گر،ذاکرم امام غریب

همچون کفتر به گرد گنبدت
پر زنان میپرم امام غریب

گر طلب کنی تو جانم را
پیشکشت کنم سرم امام غریب

من گداهم و تو شاهنشاهی
خواهم از تو کرم امام غریب

جام من تهی شده از می ناب
پر کن این ساغرم امام غریب

دعوت کن به پابوست
مرهان از درم امام غریب

به غلامی تو خرسندم
تو بباشی یاورم امام غریب

تویی پشت و پناه دین داران
حامی رهبرم امام غریب

وارد شعر گشته ام امشب
رخصتی دیگرم امام غریب

شاعران :
آقای نادر رستگارمند
آقای غلامرضامهدوی آزاد
آقای سید علیرضا معزی
آقای محمد جعفرپور
آقای علی اکبر نصرالله زاده
علی اکبر شجعان
خانم ها
جواهریان
محمدخانی
حقیرالسادات
اسدی نژاد
جامی
حقیرالسادات
....................

و برای اینکه هیچ ابراز ارادتی از قلم نیفتد این شعر را هم جداگانه به محضر امام تقدیم کردم :
👇👇👇👇

آمده ام راه نشانم دهی
هر چه صلاحست همانم دهی

آمده ام تا به سر کوی خود
لطف کنی جاه و مکانم دهی

مرده ام ای روح مسیحایی ام
آمده ام تا که توجانم دهی

ای پسر فاطمه جان جواد
کاش که یک خط امانم دهی

خورده نگاهم به ضریحت گره
منتظرم ، اشک روانم دهی

واسطه رزق خدائی و من
آمده ام لقمه‌ی نانم دهی

خواب مرا برده به اعماق جهل
کاش به یک لحظه تکانم دهی

کاش که ای معدن اسرار غیب
گوهری از گنج نهانم دهی

نیست مرا قدرت عرض نیاز
کاش تو خود طرز بیانم دهی

کربلائی
جواهریان
مهدوی
دیندارلو
علی اکبر شجعان
..............
جمعه 17 بهمن 1399 - 10:19
ارسال پیام نظر و نقل قول تشکر گزارش
11 کاربر از mahdavi به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mozneb , mohamad , golmehr , sepideh , zahra22 , bahman , hamideh , razi , ali-asghar , elham , hamed-22 ,
mahdavi
آفلاین




ارسال‌ها: 956
عضویت: 12 /2 /1402
تشکر کرده: 422
تشکر شده: 3453
بداهه سراییهای اعضای انجمن
RE : 3


بداهه سرائی شاعران استهبان با استقبال غزلی زیبا از شاعر نام آشنای انقلاب و دفاع مقدس مرحوم استاد محمد خلیل مذنب متخلص به
(جمالی اصطهباناتی)
با این مطلع :

«« بگو به خصم که ایرانی و مسلمانم
ز هیچ باد نلرزم که کوه ایمانم»»
بگو به خصم که هستم فدایی وطنم
بگو کنم سر و جان را فدای ایرانم

اگر دوباره کسی قصد میهنم بکند
روا بود که برایش فدا کنم جانم

من از میان شما دوستان نخواهم رفت
که عاشقانه هوادار این رفیقانم

مرا هوای شما شاعران بهاری کرد
اگر چه زرد درختی در این گلستانم

مریض وخسته و نالان به بستر افتادم
بیا بیا گل سرخم برای درمانم

بیا که بار مصیبت شکسته پشتم را
بیا که گَرد غریبی گرفته دامانم

دوباره بین غزل های عاشقی گم شد
غبار غمزده ی این سکوت پنهانم

هزار نامه نوشتم برای عشق ، اما
در انتها ننوشتم چه چیز خواهانم

دوباره لحظه ی دیدار او میانه ی جمع
گرفته این دل آشفته ی پریشانم

دوباره عطر خیالت گرفته باغم را
طنین مهر نگاهت نشسته بر جانم

خدای بنده نوازان اگر مدد نکند
برای یک صدم ثانیه نمی مانم

سزای من نه چنین است که میانۀ جمع
ز روی خشم و غضب میدری گریبانم

برایم از تو نوشتن چه لذتی دارد
خدا کند بشوی شعرهای دیوانم

ببین که نبض غزلهای من پر از یادت
وَ نام تو همه دم می دود به شریانم

بیا بیا به دل عاشقم نگاهی کن
که با تو غرق بهاران شود زمستانم

حضورِ یاد تو هرجا کند بهاری باز
طراوتی ست که دادی به این گلستانم

هنوز موج نگاهت نشسته بر قلبم
هنوز عاشقم و عاشقی پریشانم

به قلب خسته ام آتش زدی ، ندانستی
که سیل راه می افتد ز چشم گریانم

شب وصال تو حالم خوش است ، اما حیف
که فکر صبح شدن ، می کند هراسانم

کنار کوچه نشستم که عاقبت روزی
ز ره بیایی و روشن کنی تو چشمانم

طلوع صبح بهاری که شب گریزان شد
نوای شوق رهایی کند غزلخوانم

به عهد خویش وفا کرده ام ولی دلتنگ ـ
ز دوستان و رفیقانِ سست پیمانم

چگونه دل به دل عاشقش حواله کنم
چگونه بگذرم از بی کسی ، نمی دانم

بهار آمده اما بیا که چون هر سال
مثال گل بنشینی میان گلدانم

نیم چو بید که لرزنده باشم از هر باد
ولی ز بغض علی همچو بید لرزانم

ز رأی خود که نوشتم بنام روحانی
خدا گواست که شرمنده ی شهیدانم

چهل بهار گذشته از انقلاب اما
هنوز در غم خورشید در جمارانم

اگر چه در شبِ تاریکِ بی خمینی هست
جمال نایب او آفتاب تابانم تابانم

اگر چه در عطش انتظار می سوزم
و ابر دیده کشانده است زیر بارانم

دوباره ساک سفر بسته ام به صد امید
دوباره از ره دل عازم خراسانم

ز شوق روی عزیزی که در سفر دارم
نشسته شبنم شادی به روی مژگانم

کنار من بنشین و کتاب دل بگشای
و با حدیث شهادت نمای مهمانم

بخوان حماسه مردان خون و آتش را
بخوان که تشنۀ وصف شهید «چمرانم»

بخوان که می بردم دل ، غم «جهان آرا»
بخوان حماسۀ معراج سرخ «دورانم»

برای دیدن سردارِ دل «سلیمانی»
به فکر یک سفر عاشقی به کرمانم

به خاک پاک شلمچه سری زدم ، دیدم
چقدر لاله دمیده ز خون یارانم

به گریه مادر رزمنده ی شهیدی گفت :
«پی عزیز گمشده ی خود در این بیابانم»

کجاست آنکه طبابت کند غم دل را
کجاست آنکه بکوشد برای درمانم

خدا به میمنت فجر انقلاب امشب
روا کند ز کرم حاجت رفیقانم

هزار شکر که امروز بین طوفانها
سوار کشتی امن و امان ایرانم

بگو به دولت تدبیر که به فضل خدا
گذشت با غم تو آخرین زمستانم

دگر فریب کلید تو را نخواهم خورد
که آن دو مرتبه خوردم وز آن پشیمانم

قصیده ام ... غزلم ... هر چه بودم و هستم
ز دست کاتب تقدیر رو به پایانم ...


شاعران :
نادر رستگارمند
سید رضا جمالی
احمد جعفری اصل
علی اکبر شجعان
اسماعیل دیندارلو
و خانمها
جواهریان
محمدخانی

سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

سایت ادبی شهید رابع ـ استهبان http://rabe4.rzb.ir

چهارشنبه 22 بهمن 1399 - 08:35
ارسال پیام نظر و نقل قول تشکر گزارش
9 کاربر از mahdavi به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mozneb , mohamad , sepideh , zahra22 , bahman , hamideh , razi , ali-asghar , elham ,
mahdavi
آفلاین




ارسال‌ها: 956
عضویت: 12 /2 /1402
تشکر کرده: 422
تشکر شده: 3453
بداهه سراییهای اعضای انجمن
RE : 4


کسی به حال دل ما نظر نخواهد کرد به شوق دیدنمان دیده تر نخواهد کرد

در این زمانۀ قحطی عاطفه ای گل !
کسی ز مهر و محبت ضرر نخواهد کرد

نگو که فصل خزان آمده به گلشن عمر
نگو که نخل جوانی ثمر نخواهد کرد

مثال قهوۀ تلخ قجر شده هرگز
به کام عاشق خود هم شکر نخواهد کرد

میان پیچ وخم جاده های رسوایی
مرا کشانده و، او که ضرر نخواهد کرد

چراغ عشق وجنون را کسی به غیر از دوست
درون سینه ی من شعله ور نخواهد کرد

کنار کوچه نشستم به شوق دیدن دوست
اگر چه دیگر از اینجا گذر نخواهد کرد

یه یک کرشمه ی چشمی به یک اشاره دمی
حدیث درد مرا مختصر نخواهد کرد

مرا هوای لب لعل او هوایی کرد
که آنچه کرده لب او شکر نخواهد کرد

جنون گرفته دلم را وگرنه هیچ عاقل
به آرزوی نگاهی سفر نخواهد کرد

بنازم آن دل تنگی که در حوالی غم
به جز تو فکر و خیالی دگر نخواهد کرد

اگر چه عشق شکست از وداع تو اما
شکست عشق تو راخوب تر نخواهد کرد

چنان شده است فراری که مطمئن هستم
به شهر خویش دوباره سفر نخواهد کرد

تمام روز پر از روشنای خورشید است
چرا که روسری اش را به سر نخواهد کرد

به جز هوای «رضا» شاعری مدادش را
میان دفتر خود در به در نخواهد کرد

حدیث عا شقی ام را سروده ام ، هرچند
کسی به دفتر شعرم نظر نخواهد کرد

کسی که خاک غمت را نکرد بر سر خویش
مرا ز غصه عالم خبر نخواهد کرد

میان بی خبری های عاشق و معشوق
منم کسی که شبش را سحرنخواهدکرد

کجاست آنکه بفریاد من رسد وقتی
کسی برای غمم دیده تر نخواهد کرد

قسم که بعد تو هرگز دراین سرای غریب
دلم بهانه عشقی دگر نخواهد کرد

« دعای گوشه نشینان » که صد بلا می برد
دگر بحال دل من اثر نخواهد کرد

امید من به خدایی که دوستش دارم
هم او که درد مرا بیشتر نخواهد کرد

«روم به جای دگر دل دهم به یار دگر»
که این خرابه غمم مختصر نخواهدکرد

گر آتش غم عشقت به جان ما افتد
دگر ملاحظه خشک وتر نخواهد کرد

«دلا بسوز که سوز تو کارها بکند»
در این شبی که غزل هم اثر نخواهد کرد

زشب نشینی ما و هزار دیده تر
به اشک چشم یتیمی اثر نخواهد کرد

تمامِ دلهره هایم ثمر نخواهد داشت
نگاهِ پر غمِ من هم اثر نخواهد کرد

خریده ام به دل وجان شبانه های غمت
ولی چه سود که مهتاب در نخواهد کرد

چنان شراره عشقت به جان من افتاد
که قعر آتش دوزخ شرر نخواهد کرد

تمامِ واژه ی عشقت حدیث خواهد شد
ببین که جان زغمِ توسحر نخواهد کرد

جز آن کسی که ندارد هراسی از امواج
به بیکرانۀ عشقت سفر نخواهد فرد

به ساغر دل ما ساقی غمت ای عشق
بجز شراره ی خون جگر نخواهد کرد

بجز تو هیچ فرشته برای من امشب
کمند زلف رها تا کمر نخواهد کرد

مگر تو روی گشائی ، که در شب تاریک
کسی بجز تو شبم را سحر نخواهد کرد

بجز نسیم که می آید از سر کویت
دل مرا احدی در به در نخواهد کرد

کنار بستر من غیر شمع چشمانم
زغصه هیچ کسی دیده تر نخواهد کرد

ببند بار سفر را که قافله سالار
برای کوچ ، کسی را خبر نخواهد کرد

بریز باده ی آتش به ساغرم کامشب
مرا به غیر غمت شعله ور نخواهد کرد

دوباره پلک بزن تا که بنگری ، دل من
به پیش تیر تو جز جان ـ سپر نخواهد کرد

ز راه دوست نظر لحظه ای نمی گیرم
اگر چه دوست بحالم نظر نخواهد کرد

گره ز زلف گشودی ، ولی ندانستی
نسیم ، داغ مرا مختصر نخواهد کرد

به حال زار من امشب در این خراب آباد
کسی به شیوۀ نی ناله سر نخواهد کرد

بداهه سرایان :

نادر رستگارمند
محمد کربلائی زاده
علی اکبر شجعان
سید علیرضا معزی
غلامعلی آهسته
اسماعیل دیندارلو
و خانمها :
جواهریان
محمد خانی
اسدی
ساداتی
پنجشنبه 14 اسفند 1399 - 06:33
ارسال پیام نظر و نقل قول تشکر گزارش
8 کاربر از mahdavi به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mozneb , mohamad , golmehr , sepideh , bahman , razi , ali-asghar , elham ,
mahdavi
آفلاین




ارسال‌ها: 956
عضویت: 12 /2 /1402
تشکر کرده: 422
تشکر شده: 3453
بداهه سراییهای اعضای انجمن
RE : 5


بداهه سرائی شاعران عضو انجمن شعر و ادب « شهید رابع » استهبان در شب میلاد فرخنده سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

ز گلزار نبی و بوستان حیدر و زهرا
گلی بشکفته با بوی خوش و با چهره ای زیبا

گل سرخی که با بوی خوش و عطر دل انگیزش
جهان را می کند سرمست خود در روز عاشورا

رسیده قاصدی از راه با اخبار جان بخشی
که حق آورده کشتی نجات و شافع فردا

جهان آکنده از عطر نسیم و نسترن گشته
گل سرخ خدایی خیمه زد بر دامن صحرا

شده میلاد نور و آسمان روشن شده امشب
چه شادی و سروری شد درون خانه مولا


زمین از خمره مهتاب می نوشد می کهنه
نه می ترسد نه می رنجد اگر امشب شود رسوا

رسیده مژده بر مولا که آماده کند خود را
گل مهتاب دارد می چکد از دامن زهرا

کنار علقمه امشب همه مستانه می خوانند :
« الا یا ایها الساقی ادرکاسا وناولها »

به دنیا آمده فرخنده مولودی که با مهرش
چو جد اطهر خود تکیه زد بر مسند دلها

شده روشن دوباره خانه ی زهرا به خورشیدی
که روشن کرده عالم را به نور صورتی زیبا

به دنیا آمده طفلی ، خدا مظهر ، نبی سیرت
به دنیا آمده طفلی سحر گیسو ، قمر سیما

به یمن مقدمش گشته زمین یکسر چراغانی
به وصف روی ماه او شده در آسمان غوغا

بهار آمد که در پایش بریزد دامنی از گل
بهار آمد که برخیزند دلهای غمین از جا

حسین آمد که (مصباح الهدی) گردد جهانی را
حسین آمد که عشق و عدل و آزادی کند معنا

حسین آمد که روزی با نثار جان شیرینش
کند دین رسول الله را در کربلا احیا

به یمن مقدم مولود پاک سوم شعبان
چه غوغای خوشی بر پا شده در عالم بالا

حسین آمد که بنویسد به خون منشور آزادی
و با خون علی اصغرش آن را کند امضا

جهان روشن شده از ماهتاب روی زیبایش
و بوی یاس پیچیده ست درسرتاسر دنیا

زمین سرمست رخسار و زمان مشتاق دیدارش
پر از لبخند خواهد شد به عشق روی او لبها

مبارک باد میلادش ، جهان در حیرت از رویش
منم دیوانه کویش منم مست گل زهرا

زمین سرمست دیدارش، زمان مشتاق دیدارش
به شوق دیدن رویش چه بزمی میشود برپا

چو خورشید است و می تابد به قلبِ عاشقان امشب
خجالت می کشد ماه از نگاه این گل رعنا

چه می رقصد قلم امشب که دارد شوق وصف او
چه می جوشد زمین و می رود با رود تا دریا

حسین آن روح نورانی میان پیکر هستی
حسین آن معنی قران حسین آن آیت عُظمی

شبِ میلادِ نور است و نگاهم تا سحر بیدار ـ
نشسته در کنار دل ، دلی عاشق دلی شیدا

به روی مُلک این دنیا نشانِ آیتِ مهرش
همای رحمت رحمان چراغِ روشن فردا

اگر از درگهش دوریم و بشکسته است پرهامان
تبرک جوید از نامش ، حریر نازک رؤیا

شبِ تاریک روشن شد چو آمد ماهِ کنعانی
که تا پِلکی زند برهم کند خورشید را بینا

مبارکباد بر حیدر چنین مولود فرخنده
که چون ماه دلارایی بود در دامن زهرا

خوشا در سوم شعبان که روشن چشم زهراشد
و هم سرتاسر گیتی ز میلاد شه بطحا

حسین ابن علی آمد که عالم را کند گلشن
حسین آمد که از عطرش معطر شد همه گلها

نماز و سجده هایش حق کلام دلنشینش حق
شود با اهل حق همراه روز واپسین آقا

نروییده به گلزاری چنین گل درهمه عالم
که روئیده است از شوقش هزاران لاله در صحرا

چه بالا هست او و عشق و من آنقدر پائینم
همان ماهی که دارد خال زیبا بر رخ زیبا


فدای نامِ زیبایش دخیلِ درگهش گشتم
نگردد دل به گمراهی به لطفِ زاده ی زهرا

جهان در شور و در شادی از این میلاد فرخنده
عجب جشنی به پا گشته است امشب در همه دنیا

به دنیا آمده آنکه نشاند نخل آزادی
و بنیان ستم را برکند با خون خود از جا

به دنیا آمده آنکه شهیدان را شده الگو
به دنیا آمده آنکه شهیدان را شده مولا

کسی که روز میلادش بنام پاسداران شد
کسی که پاسدار دین شد و جنگید با اعدا

بنازم پاسدارانی که دست ازجان خودشستند
و مشتاقانه دل کندند از دنیا و مافیها

بنازم پاسدارنی که با فریاد یا مهدی (عج)
ز شط خون گذر کردند با سربند (یازهرا)

مبارک باد میلاد حسین ابن علی امشب
به خیل پاسداران و به رهپویان عاشورا

شاعران :
نادر رستگارمند
علی اکبر شجعان
محمد جعفرپور
غلامعلی آهسته
و خانم ها
جواهریان
محمدخانی
ساداتی
جامی

سایت ادبی شهید رابع ـ استهبان http://rabe4.rzb.ir

چهارشنبه 27 اسفند 1399 - 12:17
ارسال پیام نظر و نقل قول تشکر گزارش
10 کاربر از mahdavi به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mozneb , mohamad , golmehr , sepideh , zahra22 , bahman , hamideh , razi , ali-asghar , elham ,
shejan
آفلاین




ارسال‌ها: 424
عضویت: 2 /4 /1393
تشکر کرده: 77
تشکر شده: 1495
بداهه
RE : 6


بداهه سرائی شاعران استهبان در استقبال غزلی از مرحوم حاج محمد شعله اصطهباناتی بمناسبت سالگرد درگذشت این شاعر فرهیخته با این مطلع :

« ای بهار عشق پیدا از رخ زیبای تو
وی قد سرو سهی از قامت رعنای تو»

گر بیایی می خرم ناز تو را ای نازنین
شهره شهری چه گویم از قد و بالای تو

مثل و ماندت ندیدم در جهان هرگز کسی
ای فدای صورت و آن قامت رعنای تو

رو سری برداشته ، گیسو پریشان کرده ای
تا بیابم ماه را بین شب یلدای تو

میبرد هوش از سرم آن ناز چشمان سیه
زان درون سینه ام باشد تماما جای تو

در لغت نامه ندیدم گوشه ای از معنی ات
از خدا باید بپرسم چیست این معنای تو؟

غرق دریای نگاهت گشتم و غافل شدم
قطره ای ، ای کاش مینوشیدم از دریای تو

شک مکن ای دلبر بالا بلند عشوه گر
گر شما فرمان دهی جان ریزم اندر پای تو

با تو جمعِ عاشقانِ خسته جمعی با صفاست
پوچ هست اما تمام زندگی منهای تو

مست بویِ عشقِ نابِ دامنت مادر منم
تشنه ی آغوش پر مهر و پر از گرمای تو

میدهم دل را شبی از دست و باور می کنی
دل چرا آشفته حالی میکند در پای تو

می شود هر صبحدم آئینه غرق انتظار
تا ببیند طلعت خورشید در سیمای تو

جان من ای جان جانان در رهت پوچ است و پوچ
جان عالم می رود از کف به یک ایمای تو

جمعه ها چشم انتظارم بهر دیدار شما
خالی است اندر کنارم دلبرا آن جای تو

یک شبی بگذر تو از پس کوچه های شهر دل
تا ببینی عاشقم بر صورت زیبای تو

كاشكی در عصر هر جمعه رسد مولای من
زیر ننگین نامه ی اعمالِ من ، امضای تو

باورت هرگز نخواهد شدولیکن عاقبت
می شود تنها دل من مونس شبهای تو

ای کریمی که نه دیده ، نه شنیده سائلی
بسته باشد گاه بر روی گدا درهای تو

در رکابِ یادت ای گل مانده ام در لحظه ها
این جهان شد جای جایش یادِ تو نجوای تو

کاشکی یک لحظه در خوابم روایت میشدی
تا که دریابم به چشم خویشتن معنای تو

کاش می شد قسمَتَم یک بارِ دیگر بینَمت
تا زنم صد بوسه، ای مادر زِ سَر تا پایِ تو

قطره ام ای نازنین دعوت بکن بر دجله ام
تا شوم ای دلبرا مهمان آن دریای تو

اتش مهرت میان دفتر دل جا گرفت
واژها اینگونه غوغا میکند بر پای تو

(کاشکی پایان هر هفته رسد مولای من
چشم اطفال نگاهم بر رخ زیبای تو

ما دو تا همراهِ هم بوديم در مِنهاجِ عشق
دور گشتیم از رهِ هم ؛ وایِ من، اى واىِ تو

دار معذورم که مهمان باشم ای زیبا صنم
ورنه باشد این دو چشمم زیر آن پاهای تو

از کنارم بگذری ناآشنا پس وای من
گر از این دل بی مهابا بگذری پس وای تو

هردم اندر انتظارت بیخود از خود گشته ام
دل زهرکس برده آن روی مه و سیمای تو

در کمند زلف تو گردیده ام عمری اسیر
جان فدای ان کمند و وعارض زیبای تو

گشته ام آواره از هجران رویت دلبرا
برده این دل را به یغما نرگس شیدای تو

هرشب و هر روز و هر ثانیه و هر لحظه ای
غرق خواهم شد منِ آشفته در رویای تو

قرن ها بگذشته اما رود جاری کرده است
در تن تاریخ ایران خون عاشورای تو

کاش می شد درشبی بینم دمی روی مهت
تا که باشم شاهدی بر غصه وغمهای تو

آمدی و این دل ما را هوایی کرده ای
عشق شد آغاز تا دیدم رخ زیبای تو

شهر من ! مثل پرنده می زند دل بال بال
تا دوباره باز گردد در دل (جوزای)* تو

کنجِ غربت جانِ مادر، من تو را یاد آمده‌ست
تشنۀ آرامش‌ام با نغمۀ لالایِ تو

مانده ام در حسرت دیدار و دنیا تیره شد
این دلم دارد مدارا میکند رویای تو

علقمه عمریست که می گوید : از چشم فرات
اشک خون می جوشد و دارد غم سقای تو

دیگر از عاشق نمی گیرد سراغی ، عاشقی
شاید ای عاشق قبول افتاده استعفای تو

هرکسی دارد تمنای وصالت را به دل
تا شود درعیش واز شادی فتد بر پای تو

مست رویت گشته ام گر چه ندیدم روی تو
وقت دیدارت چه حالی می شود شیدای تو؟

چشم هایت طعنه بر امواج دریا می زند
می شوم غرق نگاهت غرق بر دریای تو

بشکند دستی که با تیغ جفای خود گذاشت
آب را در کربلا در حسرت لبهای تو

خیس شد از اشک پاشد غم به روی دفترم
سخت شد اینک نویسم شعر در سیمای تو

مست می گردند انگاری تمام کوچه ها
از شمیم دلکش واز عطر روح افزای تو

ای گل خوشبوی عالم درگلستانها بیا
ای بهاران جلوه کن چون ماه شد سیمای تو

آنچنان مهرت نشسته نازنین، بر قلب من
هیچ مهری در دلم دیگر نگیرد جای تو

تا قیامت خیمه گاه شعر می ماند استوار
پایه هایش را نمی لرزاند اگر نیمای تو

هرکسی در ناله میباشد زهجران رخت
گرم میگردد جهان بانغمه و آوای تو

تو تمام مهر و لطف و جان من در عالمی
«عشق» اصلا هست نام دیگر و معنای تو

کاش می شد همچو آهو یک شبی ای نازنین
طفل چشمم گرم بازی در دل صحرای تو

مست و مدهوش توگشته عالم ای بهر نجات
صبحدم بازآ که عالم بشنود غوغای تو

شد سیه دنیای ما روزن شوی امید را
این زمین شد سبز با آن قامتِ رعنای تو

آنچنان گیرم در این تصویر بی تصویر که
گه زنم فریاد و گاهی میزنم هی های تو

من نمازم را به محراب دو ابرویت کشم
سجده گاه من بود آن نرگس شهلای تو

سایت ادبی شهید رابع ـ استهبان http://rabe4.rzb.ir

* ( باغ جوزا) یکی از تفرجگاههای باصفای جنوب استهبان با درختهای سر به فلک کشیده چنار و جوی آب زلال

شاعران :

نادر رستگارمند
سید رضا جمالی
علی اکبر شجعان
محمد جعفرپور
سید علیرضا معزی
اکبر نصراله زاده
حسین پاکدل
و خانمها
جواهریان
محمدخانی
چهارشنبه 27 اسفند 1399 - 15:30
وب کاربر ارسال پیام نظر و نقل قول تشکر گزارش
11 کاربر از shejan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mahdavi , mozneb , mohamad , golmehr , sepideh , zahra22 , bahman , hamideh , razi , ali-asghar , elham ,
shejan
آفلاین




ارسال‌ها: 424
عضویت: 2 /4 /1393
تشکر کرده: 77
تشکر شده: 1495
بداهه ..
RE : 7


بداهه سرایی شاعران انجمن ادبی شهید رابع استهبان
شنبه 99/9/15
:::::::::◇◇◇:::::::
از بس که نشستیم در اندیشه دیدار
آیینه ترک خورد و تو انگار نه انگار

از بس که فشردیم به دندان جگر خویش
شد سینه ما از غم تو مخزن اسرار

چشم از چه ببندم که در این مدت کوتاه
گویند بهشت است تماشای رخ یار

تا کی به کشد رنج جهان یکسره بر دوش
وای از دل آشفته و داد از دل بیمار

در عشرت و نازند رقیبان همه ای غم
ماییم و تو همسایه دیوار به دیوار

خورشید زخجلت به پس کوه فرو رفت
تا آمدی و ماه رخت کشت پدیدار

آتش بکشد چشم‌تو هر ایل و تباری
با این مژه هایی که جهان بسته به رگبار

تا کی بکشد ناز تو را این دل عاشق
دست از دل آشفته ی طوفان زده بردار

در حسرت دیدار تو عمری به سر آمد
ای کاش ببینیم وفایی ز تو دلدار

دیوانه شدیم از غم هجران تو جانا
انگشت نما گشته ی هر کوچه و بازار

من باز کنم روزه خود را چو بیایی
از شهد شکر ریز لبت موقع افطار

تا وقت سحر تنگ در آغوش که بودی
وقتی که تنم در تب غم بود گرفتار

در حسرت دیدار تو عمرم به فنا رفت
ای دلبر شیرین سخنم یار وفادار

در فکر بنا کردن یک خانه امنم
ابزار من این عشق و دو چشمان تو معمار

هر لحظه شررهاست به دل از غم رویت
آزاد نما از قفس این مرغ گرفتار

از تیر غمت گشته دو تا قامت زارم
بر حال دلم کن نظری حضرت دادار

دیروز به یاد رخ تو مست و غزل خوان
رفتیم من‌و بلبل شوریده به گلزار

آنان که وضو از می چشم تو گرفتند
هستند در این دایره مشتاق سر،دار

صاحب نظری داده مرا مژده ز پیکی
از سوی نسیم آمد و باروی خریدار

افسرده و پژمرده شدیم از غم رویت
رحمی بنمابر من افسرده تب دار

تابانده ای آن زلف چلیپایی و چندی است
در پیچ و خم زلف تو هستیم گرفتار

عشق تو بسی شعله زند بر دل زارم
شادم به امید تو و از عشق تو سرشار

صد درد به جانم زده دوری و صبوری
هستی تو طبیب دل و من هم شده بیمار

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
دست از سر این عاشق بی‌عاطفه بردار

هرگز به امید رخ ماه تو نخفتیم
هستیم به امید وصالت همه بیدار

گشتیم همه شهر شما را و ندیدیم
نه یوسف مصری نه خریدار به بازار

چندیست خدایا پدرم خانه نشین است
از غصه بیکاری و از ترس طلبکار

بیهوده زدم گوهر خود را به سر سنگ
قربانی چشمت شده ام یار وفادار

یارب برسان گمشده‌ام را به سلامت
تا جان سپرم در قدمش موقع دیدار

بگشای گره از سر زلفت که در این شهر
خلقی به سر زلف تو گشتند گرفتار

در حلقه موهای سیاهت چو اسیری
زنجیرشده گیسویت ای یار وفا دار

رفتی ز برم دلبر و بعد از تو قرینم
با گوشه تنهایی و با چشم گوهر بار

ای کاش بمانی و بمانی و دوباره
من نیز رها گردم از این وضع اسف‌بار

ای کاش که هرگز نرسد وقت جدایی
حالا که شده قسمتمان لحظه ی دیدار

::::::◇◇◇◇::::::
بداهه سرایان
آقایان:
علی اکبر شجریان
نادر رستگار مند
محمد کربلایی
غلامرضا مهدوی آزاد
سید رضا جمالی
سید علیرضا معزی
محمد جعفرپور
وحید معصومی
هادی حلیمی
هاشم نقدی
رسول کریمی

خانم ها:
جواهریان
محمدخانی
ساداتی حقیرالسادات
اسدی

:::::◇◇◇::::::
انجمن ادبی شهید رابع استهبان
پاییز 99
چهارشنبه 27 اسفند 1399 - 15:32
وب کاربر ارسال پیام نظر و نقل قول تشکر گزارش
12 کاربر از shejan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mahdavi , mozneb , mohamad , golmehr , sepideh , zahra22 , bahman , monirehe , hamideh , razi , ali-asghar , elham ,
mahdavi
آفلاین




ارسال‌ها: 956
عضویت: 12 /2 /1402
تشکر کرده: 422
تشکر شده: 3453
بداهه سراییهای اعضای انجمن
RE : 8


بداهه سرائی شاعران عضو انجمن شعر و ادب شهید رابع استهبان در شب ولادت قمر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس (ع) ـ 27/12/1399معدن فضل و وفا عباس است
غزل صدق و صفا عباس است

ساقی تشنه لب کرببلا
شمع بزم شهدا عباس است

آیت مهر و وفاداری و عشق
نور محراب دعا عباس است

وارث شیر خدا شاه نجف
اسوه ی اهل ولا عباس است

شهد روی لب ما هر شب و روز
ذکر نورانی (یا عباس) است

پاسدار حرم آل عبا
پسر شیر خدا عباس است

آب لب تشنه شود وقتی که
چشمه ی آب بقا عباس است

ذکر روی لب اطفال خیام
آه ! در دشت بلا عباس است

مشک می گرید و می گوید که :
ساقی کرببلا عباس است

نهراسیم ز دشمن وقتی
یاور و حامی ما عباس است

بر همه زخم فقط مرهم اوست
بر همه درد دوا عباس است

آنکه در کشور دل شور و نشاط
کرده امروز به پا ، عباس است

آنکه با حکم (قدر) می بندد
از کرم راه ( قضا ) عباس است

آنکه با لطف خدا می گیرد
از کرم دست مرا عباس است

آنکه در مرثیه ی کربلا
ریخته شور عزا عباس است

پس زده آنکه امان نامه ی شمر
شرف اهل ولا عباس است

مظهر غیرت و ایثار و ادب
معدن جود و سخا عباس است

به کسی که پی قبله است بگو
قبله و قبله نما عباس است

آنکه الگو شده جانبازان را
مظهر صبر و رضا عباس است

رهبر ما که خودش جانباز است
تکیه گاهش همه جا عباس است

آنکه بشکافت صف دشمن و خواند :
ذکر (لا حول ولا ... ) عباس است

بهر یاری حسین آن کس که
خلق را داده ندا عباس است

آنکه در جنگ به خون سر خصم
تیغ را داده جلا عباس است

همنشین پسر فاطمه و
همدم آل عبا عباس است

نور چشمان حسن ، عشق حسین
نفس شیر خدا عباس است

درتب واقعه ی عاشورا
کشته ی تیر جفا عباس است

شاه شمشاد قد اُمِ بَنین
شافع روز جزا عباس است

دل نبازد به دل هیچ کسی
عشق این دلشده ، تاعباس است

قمر قوم بنی هاشمی و
پسر شیر خدا عباس است

یکه تازست به میدان عمل
اسوه مهر و وفا عباس است

قرص ماهى که بِبُرده است دلِ
همه، از شاه و گدا، عباس است

ساقی صف شکن دشت بلا
زخمی فرق دوتا عباس است

در جهانی همه بی معرفتی
ما کجاییم و کجا عباس است

بهترین بوی بهشت از بر او
گل باغ شهدا عباس است

یار و غمخوار حسین ابن علی
پسر شیر خدا عباس است

هر کجا بحث رشادت باشد
لایق مدح و ثنا ، عباس است

غزل از عشق اگر گفته شود
شاه بیتش همه جا عباس است

عشق نازم که در این بحر کرم
یار جمله ضعفا عباس است

در علمداری و در مهر و وفا
اولین سنگ بنا عباس است

آنکه مه محو جمالش باشد
معدن عشق و صفا عباس است

ما گرفتار هوای نفسیم
هست آنکس که رها عباس است

جان دهد بس که طراوت دارد
نفس باد صبا عباس است

صورتش ماه و جمالش خورشید
ماه خورشید لقا عباس است

حرفی از عشق که آید به میان
عشق بی چون و چرا عباس است


بی گمان راهِ نجات از غم و رنج
ذکرِ عرفانىِ " يا عباس" است

مخزن سِرِّ الهى دل او
معدن عشق و وفا عباس است

شهداء حسرت قُربَش دارند
شمع جمع شهدا عباس است

آنکه شاهان جهان در پیشش
همه هستند گدا عباس است

صورت و سیرت زیبا دارد
قمر آل عبا عباس است

نور چشمان علی و زهرا
معدن جود و ‌سخا عباس است

عشق نازم که شب میلادش
شمع بزم شعرا عباس است

شاعران :
نادر رستگارمند
علی اکبر شجعان
سیدرضا جمالی
محمد کربلائی
محمد جعفرپور
غلامعلی آهسته
اکبر نصرالله زاده
سید علیرضا معزی
رسول کریمی
خانم جواهریان

سایت ادبی شهید رابع ـ استهبان http://rabe4.rzb.ir
اسفند ۹۹
پنجشنبه 28 اسفند 1399 - 11:33
ارسال پیام نظر و نقل قول تشکر گزارش
10 کاربر از mahdavi به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mozneb , mohamad , golmehr , sepideh , zahra22 , bahman , hamideh , razi , ali-asghar , elham ,
shejan
آفلاین




ارسال‌ها: 424
عضویت: 2 /4 /1393
تشکر کرده: 77
تشکر شده: 1495
بهاریه مشترک شاعران استهبان
RE : 10


شعر بهاریه شاعران عضو انجمن ادبی شهید رابع استهبان در برنامه بداهه سرائی مورخ
۱۳۹۹/۱۲/ ۲۹ در فضای مجازی:


خبر دهید به یاران که یار می آید
صدای پای عروس بهار می آید

شمیم دلکش فصل بهار می وزد و
به قلب خسته ی عاشق، قرارمی آید

شبیه عاشق آشفته درپی معشوق
بهار هم به تماشای یار می آید

کجاست یارموافق که حال ما پرسد
کجابه دیده گریان قرار میآید؟

رسیده باز بهاران به کوچه کوچه ی شهر
چرا به کوچه ی دلها غبار می اید

بیا به دامن صحرا کنار سبزه وگل
که بوی عطر دلاویز یار می آید

شده ست دشت و دمن پر زلاله و ریحان
به سیر لاله و گل آن نگار می آید

به جای این که دل انگیز تر شود ایام
به قلب خسته ی عاشق فشار می آید

خبر دهید به یاران که با گل و ریحان
سوارخسته دلی در غبار می آید

توآمدی وتمامی شهر دانستند
بهار، با گل رویت به بار می آید

به رسم شعر و غزل خوانمت گلِ نرگس
به فصلِ تلخ زمستان نگار می اید

نشسته ام به در ایستگاه و منتظرم
که یار در سفرم با قطار می آید

زمین به سبزه نشسته شکوفه می‌خندد،
نوای چلچله از لاله زار می‌آید،

خروش باد بهاری ، سروش سوسن و گل،
خبر دهند : خماران ! نگار می‌آید،

طراوتی به چمن داده شبنم رویش،
صدای زمزمه ی جویبار می‌آید.

من از صدای غم انگیز شهر دل تنگم
صدای یار به گوشم سه تار می آید

هوای ابری چشمم زشوق او بارد
که آشنای نگاهم ، کنار می آید

نسیم باد صبا می وزد به دشت ودمن
دوباره بر دل شیدا قرار می آید

بهار بی تو برایم خزان شب زده است
یکی خبر بدهد! کی بهار می آید

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
شبی به مطلع شعرم بهار می آید

بیا دوباره برای دلم بخوان شعری
دلم خوش است که روزی نگار می اید

دلم به آمدن تو چنان امیدی بست
که با صدای تو صوت هزار می آید

دلم گرفته غزل-مثنوی دوای من است
همیشه قافیه ی انتظار می آید

کبوترانه نشسته به روی بام دلم
به باغ سبز دلم چون شکار می آید

برای کشتی شعرم بیا و ساحل باش
که موج ،موج غزل بی شمار می اید

بهار با تو بهار است ! تو بهار منی
بهار با نفس تو به بار می آید

بهار فلسفه ی عشق را هویدا کرد
نگاه کن به زمانی که یار می آید

رسید مژده که آمد بهار وسبزه دمید
نگر که بوی خوش از لاله زار می آید

پس از غروب زمستان طلوع زندگی است
سپیده ای که پس از شام تار می آید

لباس سبز بهاری تن درختان را
فراگرفته که روزی نگار می آید

هوا هوای سرودن، هوای آواز است
در این زمان که صدای سه تار می آید

مسیر سبز فلک غرق در ستاره شده ست
که روز جمعه ی دیگر سوار می آید

بهار روسری اش را زده کنار امشب
که زهره با دف و چنگ و سه تار می آید

به جذبه های نگاهت قسم که این ابرو
به چشم های سیاه خمار ، می آید

به شوق گردش چشم نگار ما شب و روز
فلک به گردش لیل و نهار می آید

خبر رسیده که یک روز یوسف زهرا
پس از هزار سال غم انتظار ، می آید

(رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند)
رسید مژده که آن غمگسار می آید

خبر رسیده که از مصر بوی پیراهن
برای عاشق شب زنده دار می آید

خبر رسیده که ماهم ز مشرق کعبه
به رغم سلطه ی شب آشکار می آید

خبر رسیده برای قصاص خون حسین
عزیز فاطمه با ذوالفقار می آید

نوید آمدن یار در سفر دارد
به باغ اگر که گل و گلعذار می آید

بهار می رسد و با نسیم جانبخشش
امید هر دل امیدوار می آید

ز ابر دیده خود اشک شوق می ریزم
که ماه من به لب آبشار می آید

یقین بدان که غم اوست آنچه با دل ما
همیشه و همه جا سازگار می آید

قرار بود بخوابم که بینمش در خواب
مگر که خواب به چشم خمار می آید

فقط غم است و غم است و فراق و فراق
ز دوستانم اگر یادگار می آید

ز کوره ی دل من دود می رود بالا
ز دیده ام گهر شاهوار می آید

بهار می رسد و زخم سینه می خندد
به شور و شوق که مرهم گذار می آید

شاعران :

نادر رستگارمند
محمد کربلائی زاده
علی اکبر شجعان
محمد جعفرپور
سید علی رضا معزی
مسلم رنجبر
غلامعلی آهسته
سید مهدی حقیرالسادات
و خانم ها
جواهریان
محمدخانی



سایت ادبی شهید رابع ـ استهبان
http://rabe4.rzb.irshajaan_mahzoon
شنبه 30 اسفند 1399 - 00:58
وب کاربر ارسال پیام نظر و نقل قول تشکر گزارش
13 کاربر از shejan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mahdavi , mozneb , mohamad , golmehr , sepideh , zahra22 , bahman , monirehe , hamideh , razi , ali-asghar , elham , hamed-22 ,



تازه سازي پاسخ ها



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش :
صفحه اصلی | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | طراح

این قالب توسط سایت روزیکس طراحی شده است و هر گونه پاک کردن لینک طراح پیگرد قانونی دارد !